مدیریت منابع انسانى، از مدیریت امورى
بحث مىکند که به انسان منتهى مىشود؛ مانند گزینش فرد، آموزش، حقوق و دستمزد،
پاداش و تنبیه او؛ اما در مبحث وظایف مدیریت، مستقیماً از انسان بحث نمىشود، بلکه
از امورى بحث مىشود که وظیفه مدیر است؛ مانند برنامهریزى و کنترل برنامهها،
سازماندهى و بودجه بندى.
البته بخش سومى نیز از مباحث مدیریت، تحت
عنوان «رفتار سازمانى» مطرح است که موضوعاتى همچون انگیزش، رهبرى و قدرت در آن
مطرح مىشود؛ ولى این تحقیق به همان دو بخش اکتفا مىکند؛ زیرا آن دو را براى
ایفاى حق، کافى مىداند.
- وظایف مدیریت چیست؟
مقدمه: مکاتب مدیریت، شامل دورانهاى زیر
مىشود:
الف. دوران قبل از مدیریت علمى
ب. دوران مدیریتهاى کلاسیک
ج. مکتب روابط انسانى
د. ترکیبى از ب و ج.
دانش مدیریت و فن اداره، مانند هر اندیشه
دیگر، در حال تطور و تکامل است. در دوران پیش از مدیریتهاى علمى، مدیریتها به
شکل فطرى و بدون فرمولهاى مدون و مبین بود؛ مانند واحدهاى تجارى در زمان چینیان و
رومیان که داراى یک نوع بینش مدیریتى ساده بودند. با ظهور فردریک تیلور، دوران
مدیریت علمى آغاز شد،(5) که به پدر مدیریت علمى معروف شد و در اوایل قرن حاضر،
نوشتههایش در باره نظریه مدیریت، خوانندگان بسیار داشت. مبناى مدیریت وى بر اساس
فناورى بود. به گمان وى بهترین راه افزایش بازده، بهبود فنون و روش هایى بود که
کارگران به کار مىبرند. او افراد را ابزار مىدانست و در طرح او بیشتر به
نیازهاى سازمانى توجه مىشد، نه به نیازهاى افراد.
بعدها التون مایو ظهور کرد و نهضت «روابط
انسانى» را در فاصله سالهاى 1920 تا
1930 میلادى مطرح و جانشین آراى
تیلور کرد. او و پیروانش مىگفتند که غیر از اینکه باید بهترین روشهاى فناورى را
براى افزایش بازده مورد توجه قرار داد، باید به روحیات و امور انسانى نیز توجه
کرد. آنان ادعا مىکردند که روابط انسانى بر روابط فناورى و کارى ترجیح دارد و این
را از آزمایشهاى معروف به «هاتورن» به دست آورده بودند.
پیش از التون مایو و پس از فردریک تیلور،
دوران مکاتب نظرى مدیریت بود که حدود پنجاه سال به درازا کشید و بوروکراسى وبر و
اصولگرایى فایول، شاخصترین آنها است. برخى تکنوکراسى فردریک تیلور را از زمره
این مکاتب شمردهاند.
ولى به نظر مىآید که نظریات مدیریت،
بسیار بیشتر و نامنظمتر از این باشد، به گونهاى که به نظر بعضى از صاحبنظران
علم مدیریت، جنگلى از نظریهها است و به نظر بعضى، از علوم ناموفق است. حال چگونه
مىتوان در این جنگل نظریه و علم ناموفق، به اصولى ثابت دست یافت که مورد اتفاق
باشد تا بتوانیم از آنها به عنوان اصل موضوعى استفاده کنیم؟ باید گفت که رهبر
اصولگرایان، که کارش تأسیس اصل در علم مدیریت و سازمان است و اصول او در این علم،
معروف است و او را پدر اصولگرایان این علم مىدانند، یعنى هنرى فایول مىگوید که
من دراطلاق کلمه «اصل »تردید دارم و این اصول، راهنماى عمل است، نه قانون. او
مىافزاید که اصول مدیریت، بیشتر از قوانین طبیعى، در معرض تغییر و تبدل قرار
دارند و تا زمانى قابل پیروى هستند که بر اساس منطقى صحیح و قابل توجیه، از آن روى
گردانده شود.
وقتى رهبر اصولگرایان، چنین عقیدهاى در
باره اصول دارد، پس دل بستن به این جنگل و به چنگ آوردن اصل از آن، روا نیست؛ اما
با وجود این، به اصول او توجه مىکنیم. واژه «POSDCROB»
نشانه هفت عنوان (برنامهریزى، سازماندهى، کارگزینى، هدایت، هماهنگى، گزارشدهى و
بودجهبندى) است. دانشمندان امروزین مدیریت، بر سه اصل معتقد و متفق شدهاند که
عبارتند از: برنامهریزى، سازماندهى و کنترل. وى مىافزاید که هماهنگى، رکنى از
سازماندهى است و استقلالى در عرض آن ندارد و از این رو، نیازى به ذکر آن به عنوان
یک اصل نیست؛ زیرا مدیریت، همان هماهنگى است. برخى به این اصول، انگیزش یا رهبرى
را نیز افزودهاند. از مجموع آنچه گذشت، دانسته شد که اتفاق و اتحادى در زمینه
اصول مدیریت و تعداد آنها وجود ندارد. با وجود این، در یک جمعبندى نهایى شاید
بتوان وحدتى را براى عناوین پنج گانه زیر تصویر کرد:
برنامهریزى، سازماندهى، هماهنگى، رهبرى
(انگیزش) و کنترل (نظارت). بیشتر علماى مدیریت، به این اصول پاىبند هستند.
نویسنده نیز با پژوهشى که کرده است، این امر را تأیید مىکند و معتقد است که در یک
روند کلى، از دوران بىاصلى به اصولگرایى انبوه و سرانجام، به اصول تقریباً
متسالم بالا رسیده است که مىتوان بر آن، تکیه و اعتماد کرد. این اصول، در حقیقت،
وظایف مدیریت هستند که بخش دوم این تحقیق را تشکیل مىدهند. البته وظیفه هماهنگى،
در ذیل سازماندهى طرح مىشود.